لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 332

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

جهیزیه-نگا. جهیز
حیوون-نگا. حیوان
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

دزد و دغل-نادرست و مکار

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

آبِ کبود-آسمان

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

حاملگی-آبستنی

آکَل-آقای کربلایی

دل رحم-مهربان

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

چراغ باران-چراغانی

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

چنگک شدن-چنگ شدن

پُکیدن-ترکیدن

تر و فرز-چست و چابک
حُقه-زرنگ و ناقلا
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

پا به پا شدن-تردید داشتن

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

خشکه بار-نگا. خشکبار

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

 

آمدن-آغاز به کاری کردن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

جا ماندن-فراموش شدن

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

در ثانی-ثانیا-دوم

پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

بالا تنه-از کمر به بالای بدن
رشوه گیر-رشوه خوار
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
 

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

دل-معده

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

زود رنج-نازک دل-حساس
آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

از ته دل(از سر صدق و صفا)

پا برهنه-بدون کفش
چغلی کردن-شکایت کردن

چپ دادن-رد کردن

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

از تیپ کسی بودن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

زُل زدن-خیره نگاه کردن

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

چیز دار-ثروتمند

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

جیک-صدا-آواز

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

پرداختی-مبلغ داده شده

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

چروک انداختن-چین انداختن

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

 

دل رحم-مهربان

ارزانی(بخشیدن، دادن)

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

ذِله شدن-ذله آمدن

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

 

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

پیش پیشکی-از پیش
ته نشست-رسوب

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

دله بازی-رفتار آدم دله
ذِله کردن-ذله آوردن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

پا به رکاب-آماده ی رفتن

 

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

بی سیرت-بی آبرو
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

بابا بزرگ-پدر بزرگ

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

 
چاسان فاسان-آرایش-بزک

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

پِشک-نرمی و پرده های بینی

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

ته خوار-بچه باز

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

خط افتادن-خراش افتادن

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

 

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

بی رگ-بی غیرت-بی حس

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

حکیم جواب کرده-یتیم

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

خود را بستن-پول دار شدن

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

چوب بندی-داربست

 
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

 

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

ته گرفتن-سوختن غذا

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

دست بالا-حداکثر

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

جراندن-جر دادن-پاره کردن

دخیل-پناه برده-توسل جسته به
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

جاهل-جوان-نادان

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

 

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

برآورد-تخمین

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

تیار کردن-آماده کردن

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

خانه یکی-صمیمی و یکدل
از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن
زُل-خیره
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

خواری و زاری-پریشان حالی

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

آواز دادن-خواستن

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

دور و بر-اطراف-پیرامون

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

پس نشستن-عقب نشینی کردن

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

بابا غوری-نابینا-کور

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

 

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

 

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

پیش بها-بیعانه

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

به درک- به جهنم

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

 

دست بالا-حداکثر

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

حرام و حرس-ریخت و پاش

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

بُراق-خشمگین-عصبانی

بُراق-خشمگین-عصبانی

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

داغان-از هم پاشیده-پریشان
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

خسارت دیدن-زیان دیدن

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

 

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

پُر کار-فعال-با پشتکار

زیر دُم سُست-زن منحرف

دله بازی-رفتار آدم دله

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

جوغ-جوی آب

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

خپله-چاق و کوتاه قد

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

خصوصی-مقابل عمومی

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

 

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

راست راستی-حقیقتن-واقعن

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

 

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

حیوونکی-نگا حیوانکی

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

 

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

حاجی خرناس-لولو

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

اُرُسی(کفش)

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
 

دم بازی-چاپلوسی-تملق

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

حتم داشتن یق-ین داشتن

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

 

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

 

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

چل زن-زن کوتاه قد
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

اُق زدن(بالا آوردن)

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

بوی نا-بوی ماندگی

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

آشنا روشنا(دوست آشنا)

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

آخش درآمدن-از درد نالیدن

خاله بی بی-نوعی آش

خیره-بی شرم-پر رو

تیز بزی-فورن-بی درنگ

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

رج کردن-رج بستن

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

تو پوزی-تو دهنی

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

جمع کردن-گرد آوردن

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

باریک-دقیق-حساس

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

ارباب حجت-اهل منطق

 
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

آلکلی-معتاد به الکل

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

افتاده-فروتن-متواضع

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

خیط کردن-نگا. خیت کردن

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

شعله‌ی آتش

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

 

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

تیار کردن-آماده کردن

البرز-بلندقامت-دلیر

زبر-خشن-غیر لطیف

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

پنزر- پندر

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

دور از جناب ب-لانسبت

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

دُنگ-سهم-حصه

 

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

زن بردن-همسر گرفتن مرد

رشوه گرفتن-رشوه خواری

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

برزخ شدن-ناراحت شدن

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

دیم کاری-کشاورزی دیم

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

از سر نو-دوباره

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

پیش رس-زود رس

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

ادرار کوچک-شاش
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

بلا به دور-بلاها دور باد

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

 
رومیزی-منسوب به میز

امن و امان-بدون بیم و هراس

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

آب و خاک-میهن-دیار

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

دل گُنده-سهل انگار

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

حرف بی ربط-سخن نامربوط

بَر و رو-قد و قامت-چهره

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

بارانداز-جای پیاده کردن بار

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

زبان تر کردن-سخن گفتن

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

 

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

بغداد خراب-شکم گرسنه

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

دیر چسب-دیر آشنا

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

دُنگ-سهم-حصه

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

اُق زدن-بالا آوردن

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

خنک کردن-سرد کردن

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

چال-گودی-حفره

 
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

رشوه گیر-رشوه خوار

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

خیط شدن-نگا. خیت شدن

چپو شدن-غارت شدن

خیار چنبر-نوعی خیار

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

بد گل-زشت-بد ترکیب

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

باجه-جای بلیت فروشی

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

آب تاختن-پیشاب کردن

حلق آویز-به دار کشیده

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

چنار امام زاده صالح-متلک بد

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

پیاله زدن-می نوشیدن

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

 

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

دست و پا کردن-فراهم آوردن

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

چوب سیگار-نی سیگار

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

الفرار(گریز، بگریز !)

چوروک خوردن-چین برداشتن

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

چرک کردن-عفونت کردن زخم

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

دل و دماغ-دل و حوصله

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

بَرج-خرج های خارج از خانه

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

حق شناسی-سپاس گزاری

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

خرج تراشی-هزینه درست کردن

پول چایی-انعام-بخشش

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

حق شناسی-سپاس گزاری

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

حقه زدن-فریب دادن

 

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
جگرکی-جگر فروش

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

پیر شَوی-عمرت دراز باد

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

پاشیر-گودال پای شیر آب
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

ته خوار-بچه باز

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

انسان بودن-شریف و درست بودن

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن