لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 112

دل-معده

 
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

جود-یهودی-حهود

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

خِفت-نوعی گره

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
 

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

اجباری-خدمت سربازی

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

الفرار-گریز-بگریز !

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

دستِ چپ-سمت چپ

 
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

زیر شلواری-زیر جامه

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

پا سوخت-پا بد-بد شانس

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

الانه(همین حالا، هم اکنون)

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

بچگی کردن-بیخردانه

پس رفتن-عقب رفتن

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

درز گرفته-کوتاه کرده

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

د ِ-زود باش!

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

خرده قرض-بدهی اندک

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

دماغ چاقی-احوال پرسی

خود را خوردن-رنج بردن

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

رضا شدن-راضی شدن

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
دیر فهم-کند ذهن-کودن
چله-چاق-چرب و چیلی

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

راست شدن-رو به راه شدن

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
بی تفاوت-بی اعتنا

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

این سفر-این بار

حاشیه دار-کناره دار

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

پشم علیشاه-درویش بی قدر

حضرت عباسی-راست و درست

 
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

چوب سیگار-نی سیگار

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

پاچین-دامن زنانه

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

خاله بی بی-نوعی آش

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

 

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

باد گرفتن-مغرور شدن

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

جیش-ادرار در زبان کودکان

 

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

 

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

دو شاخ-دارای دو شقه

دست باف-بافته با دست

چرند-حرف پوچ و بی معنی

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

آبدار-سخت-شدید-سنگین

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

چسبیدن-لذت دادن

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

آدم ثانی-حضرت نوح

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

 

خوردنی-غذا-قابل خوردن

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

 

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

باب شدن-معمول و رایج شدن

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

چفت کردن-با زنجیر بستن

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

خجالتی-کم رو-پرحیا

حال کردن-لذت بردن

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

دلمه شدن-بسته شدن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

 
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

 

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

تپه ماهور-زمین ناهموار

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

 
آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

اوضاع احوال-وضع و حال

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

دست تنها-بی یار-تنها

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

زبیل-آشغال-زباله

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

بُراق-خشمگین-عصبانی

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

رخصت خواستن-اجازه خواستن

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
آشغالی(سپور)

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

پیه دل باز کردن-تحمل کردن
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
آی زرشک-آی زکی

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

 

بغداد آباد-شکم سیر

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

چروکیدن-چین دار شدن

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

با خدا-خداشناس-مومن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

 
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

 

دو دو کردن-دویدن

چپ-لوچ-مخالف حکومت

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

 

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

 

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

به باد دادن- باد دادن

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

 

زبر-خشن-غیر لطیف

آخرین تحویل-قیامت

خدا داده-دیم کاری

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

خایه-بیضه-جرات

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

فال بد زدن

بوق سگ-بسیار دیر وقت

 
پینکی رفتن-چرت زدن

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

این مقاله را هم بخوانید :   روش های تشخیص عطر و اسانس اصل از تقلبی و فیک
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

خبر چین-سخن چین-جاسوس

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

پر بدک-خیلی بد

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

جاهل پسند-چیزی که جوان

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

ریش شدن-ریش ریش شدن

 

بنا بودن-قرار بودن

آب و رنگ-طراوت و شادابی

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

 

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

تعلیمی-عصای کوچک

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

چُغُل-سخن چین

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

دراز کش-افتاده-خوابیده

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

دَم باز-چاپلوس-متملق

 

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

چِککی-فوری-به سرعت

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

دوری-ظرف غذاخوری پهن

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

خمیره-سرشت-ذات

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

حلق آویز-به دار کشیده

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

خش افتادن-خراش افتادن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

جِر خوردن-پاره شدن

پات-بی آبرو-بی تربیت

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
خبرکش-سخن چین

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

چش-چشم

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
 

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

خوش لباس-نگا. خوش پوش

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

خبره-ماهر-استاد

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

 
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

تخم جن-حرام زاده

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

جلز-نگا. جز

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

آتش بی‌باد(ظلم، می)

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

 
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
رو انداز-لحاف

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

بادپا-تند رو-تیز تک

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

پیله-مو

پلاس-اثاث مختصر منزل

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

در دست-آماده-حاضر

حیوونکی-نگا حیوانکی

در دار-دارای سرپوش

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

آکِله-جذام-زن سلیطه

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

زیر دست-تابع-فرمان بردار

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

خش و خش-نگا. خش خش

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
 

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب
 

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

بوی نا-بوی ماندگی

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

تر دماغ-سرحال-شنگول

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

خونین و مالین-زخمی-خونی شده
چوب خوردن-تنبیه شدن

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

فرسوده و خراب شدن

دهن بسته-حیوان

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

 

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

 

آواز شدن(شهره شدن)

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

 

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

بامب-توسری

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

 

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

روغن داغ-روغن گداخته

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

 

خیکی-آدم چاق و فربه

دوام کردن-دوام آوردن

 

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
چاچول باز-حقه باز-شیاد

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
خندق بلا-شکم
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

 

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

زیر شلواری-زیر جامه

خدا برکت-خدا بیش ترش کند
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
 

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

جمع کردن-گرد آوردن

 
 

تر و فرز-چست و چابک

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
دور و بر-اطراف-پیرامون

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

جهیزیه-نگا. جهیز

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

باجی-خواهر-زن ناشناس

رشوه گرفتن-رشوه خواری

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

امن و امان(بدون بیم و هراس)
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

خش افتادن-خراش افتادن

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

پامال شدن-از بین رفتن

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

خیار چنبر-نوعی خیار

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

توان انجام کاری را داشتن

جور به جور-نگا. جوراجور

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

آشغالی(سپور)

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

 
بد قدم-نامبارک-بد شگون
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن