لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 362

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

آمدن-آغاز به کاری کردن

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

 

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

توپ در کردن-توپ انداختن

 
خام عقلی-حماقت-دیوانگی

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

اُرُسی-کفش

خال به خال-خال خال

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

چراغ الله-نگا. چراغ

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

چرند-حرف پوچ و بی معنی

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

 

حرف پوچ-سخن بی معنی

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

پر و پخش-پراکنده

برچسب زدن-تهمت زدن

رشته فرنگی-ماکارونی

بند کردن-محکم کردن

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

آبِ کبود(آسمان)

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

 

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

آتش بی‌باد-ظلم-می

پُف-فوت-ورم-آماس

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

اختر شمردن(شب‌بیداری)

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

دلقک-شخص مسخره

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

 

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

پهن شدن آفتاب-روز شدن

 

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

اشک تمساح-گریه ی دروغین

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

روی چشم-اطاعت می شود !

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

جَرّ-کشمکش دعوا

درآمد-عایدی

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

 

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

جا آمدن حواس-به هوش آمدن
 

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

توان هماوردی با کسی را داشتن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

زیر سر داشتن-آماده شدن

پر افاده-متکبر-مغرور

حق شناسی-سپاس گزاری

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

دست اول-نو و تازه

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

دستک-دفتر حساب

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

شعله‌ی آتش

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

پیش پیشکی-از پیش

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

 

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

تیار کردن-آماده کردن

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

خاکه-خرده ی هر چیزی

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

چلو صاف کن-آبکش

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

تُف کار-بچه باز

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
چاسان فاسان-آرایش-بزک

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

پروار-فربه-چاق

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
 

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

بی خودی-بی دلیل-بی جهت
 

در هم لولیدن-توی هم رفتن

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

خاکی-فروتن و متواضع

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

خاله وارَس-آدم فضول

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

خرج تراشی-هزینه درست کردن

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

از زورِ-از شدت-از بسیاری
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

دندان عاریه-دندان مصنوعی

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

 

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

چال-گودی-حفره

 

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

 
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

حیوونی-نگا. حیوانکی

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

خرکچی-چارپادار

بازداشتی-زندانی موقت

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

 
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

تاریخچه-تاریخ مختصر

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

چشم شور-آن که چشم زخم زند

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

ارواح شکمت(ارواح بابات)

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

دلقک بازی-مسخره بازی

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

ریق افتادن-ریغ افتادن

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

زیر جلی-پنهانی-آهسته

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

دایی اوغلی-پسر دایی

دلبخواهی-دلبخواه

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
زبان کوچکه-زبان کوچک
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

 

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

 

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

نیروی انجام کاری را داشتن

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

خلاف-جرم

 

خوش رو-زیبا-خندان

حساب کردن-پرداختن خرج

به چشم-اطاعت می شود

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

خدا-بسیار زیاد-فراوان

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

دوسیه-پرونده

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

دار کشیدن-دار زدن

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

 

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
رنگ شدن-گول خوردن

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

 

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

چَک-سیلی-کشید

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

برآورد-تخمین

آکَل-آقای کربلایی

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

چار نعل-به سرعت-به تاخت

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

اُتُل-شکم-اتوموبیل

چنگک شدن-چنگ شدن

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
برچسب زدن-تهمت زدن
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

خیط شدن-نگا. خیت شدن

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

حاضر به یراق-حاضر و آماده

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

 

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

جود-یهودی-حهود

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

زبان نفهم-کودن-بی شعور

خرجی-پول لازم برای گذران روز

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

چار چشم-کسی مه عینک می زند

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

جور به جور-نگا. جوراجور

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

چرکوندی-لکه دار کثیف

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

 

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

پیش پیش-جلو جلو

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

رشوه گرفتن-رشوه خواری

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

دقه-دقیقه

پیش بینی کردن کار یا شخصی
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

خوردنی-غذا-قابل خوردن

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

 
پای پس-عوض-تلافی
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

خود را بستن-پول دار شدن

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

 

پشک انداختن-قرعه کشیدن

 

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

ریغ-مواد درون امعا و احشا

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

تمام و کمال-کامل-به تمامی

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

دو قلو-دو بچه ی همزاد

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

آمده(شوخی و لطیفه)

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

چاره ساز-خداوند

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

دست پاک-درستکار

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

بی معنی- بیخود

حشل-خطر

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

دندان-گاز

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

حلال وار-به صورت حلال

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

زنانه-ویژه ی زنان

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

زیر جلکی-پنهانی

داماد-مرد تازه زن گرفته

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

چارقد-روسری زنانه

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

بنا-قرار

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

چشم باباقوری-نابینا-کور
جن بو داده-نوعی دشنام است

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

بی اشتها-بی میل به غذا

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

ارزانی-بخشیدن-دادن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

 
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

چاشت-صبحانه-ناشتایی

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

چندر غاز-پول بسیار کم

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)
دو به دو-دو تا دو تا

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

 

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

چوروکیده-پر چین و چوروک

حق البوق-رشوه
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

 

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

 
 

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

چنار امام زاده صالح-متلک بد

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

چنار عباس علی-متلک بد

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
بنگی-معتاد به حشیش

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو