برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 345

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

آب شیراز-شراب

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

تنوری-پخته شده در تنور

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

خیرات کردن-چیزی را

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

با خدا-خداشناس-مومن

 

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

دار کشیدن-دار زدن

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

دال به دال-پشت سر هم

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

زانویی-زانو

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

دلداری دادن-تسلی دادن

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

 

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

حال و احوال-وضعیت-کیفیت
 

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

دلبخواهی-دلبخواه

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

 

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

پاتال-سالخورده-پیر

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

البرز-بلندقامت-دلیر

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

خانم-زن بدکاره-هرزه

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

 

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

چو انداختن-شایعه پراکندن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

 

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

تنگ بودن وقت-دیر شدن

 
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

بغداد خراب-شکم گرسنه

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

 

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

دهن بسته-حیوان

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

ذِله کردن-ذله آوردن

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

 

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

پله خوردن-دارای پله بودن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

باردار-آبستن-حامله

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

دوسیه-پرونده

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

 
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
دوبل-دو برابر
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

چِخی-سگ

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

چشم کردن-چشم زدن

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

جاهل-جوان-نادان

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

خیط شدن-نگا. خیت شدن

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

خواب و خوراک-خورد و خواب

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

باب شدن-معمول و رایج شدن

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

آواز دادن-خواستن

دندان تیز کردن-طمع کردن

چارخانه-شطرنجی

چارچار زدن-بی حیایی کردن

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

بچگی کردن-بیخردانه

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
بردن از رو- از رو بردن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

درز را آب دادن-از راه به در شدن

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

زار-نا به سامان-خراب-بد

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

حق-باج سبیل-رشوه

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

دریافت-گرفتن-ادراک

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

پیش پیش-جلو جلو

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

پر بدک-خیلی بد

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

از زورِ-از شدت-از بسیاری

دک و دنده-بالا تنه

 

چنار عباس علی-متلک بد

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

اشک تمساح-گریه ی دروغین
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

از زبان افتادن-لال شدن

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)
 

راحتی-دمپایی

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

 
این خاکدان(دنیا)

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

جز و ولز-نگا. جز و وز

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

تته پته-لکنت زبان

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

راست شدن-رو به راه شدن

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

جور به جور-نگا. جوراجور

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

از سر نو(دوباره)

 

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

تمام و کمال-کامل-به تمامی

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

 

خبر-گزارش رویداد

دلداری دادن-تسلی دادن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
پر گویی-روده درازی-پر چانگی

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
دود گرفتن-پُک زدن

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

خدا داده-دیم کاری

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

 

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

جوشی شدن-عصبانی شدن

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

اشک کوه(یاقوت، لعل)

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

بی سر و پا-پست-فرومایه

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

بی سر و پا-پست-فرومایه

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

زیر آبی-زیرآبکی

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

 

فرسوده و خراب شدن

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

پشه کوره-پشه ی ریز

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

خوش لباس-نگا. خوش پوش

پا به پا شدن-تردید داشتن

افسارگسیخته(سرکش)

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

 
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

حرف گوش کن-حرف شنو

 

زیر آبی-زیرآبکی

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

بیرون رفتن-به توالت رفتن

پا واکردن-به راه افتادن بچه

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

ارزانی-بخشیدن-دادن

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

خنک کردن-سرد کردن

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

 

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

دله بازی-رفتار آدم دله

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

آمدن-آغاز به کاری کردن

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

 
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

خاله بی بی-نوعی آش

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

اختر شمردن(شب‌بیداری)

ترید- تلیت

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

دست علی به همراه-علی یارت باد
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

بنده زاده-پسر من

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

خر زور-نیرومند-پرزور

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

ادا اصول(ادا اطوار)

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

 
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
 

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

 
 

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

حشل-خطر

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

پیه آوردن-چاق شدن

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

در دست-آماده-حاضر

خوش رو-زیبا-خندان

 

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

 
چل و چو-خبر دروغ-شایعه

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
بزرگداشت-احترام-تکریم

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

تار-از محلی راندن

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

چلو صاف کن-آبکش

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

 

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

 

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

رمباندن-خراب کردن

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

 

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

جیره بندی-سهم بندی

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

درب و داغان شدن

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

الفرار-گریز-بگریز !

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

ذِله شدن-ذله آمدن

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

آهوی خاور(آفتاب)

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

ابوقراضه-ابوطیاره

حیوون-نگا. حیوان

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

آتشِ بسته(طلا)

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

آی زرشک-آی زکی

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
دستی-به عمد-از روی تعمد
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

آتش بی‌باد(ظلم، می)

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

 

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

 

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

تک و دو-دوندگی-درماندگی

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
 

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

جن بو داده-نوعی دشنام است

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

 
حرف بی ربط-سخن نامربوط

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

 
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

داد و هوار-داد و فریاد

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

ریزه میزه-ریزه پیزه

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

راپرت-گزارش-خبر

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
چُل-آلت مرد

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

 

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

این خاکدان(دنیا)

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

بازار مکاره-بازار موقت

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
چشم خوردن-نظر خوردن
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
خِطَب-جزیی از جهاز شتر

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

پشه کوره-پشه ی ریز

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

بی مخ-بی عقل-شجاع
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

پا شدن-از جا برخاستن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

تره بار-میوه ها و سبزی ها

 

ارواح شکمت-ارواح بابات

دست پیش-گدا

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

خرده قرض-بدهی اندک

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

خیز-ورم-آماس

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

دستک-دفتر حساب

چشم واسوخته-چشم برتافته

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا