کاملترین مجموعه فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های مردم کوچه و بازار فارسی قسمت دهم

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

پیشت-آوازی برای راندن گربه

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

دندان-گاز

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

خالی خالی-بدون چیز دیگری

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

جوغ-جوی آب

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

 

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

بد قماش-بد جنس-خبیث

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

دست باف-بافته با دست

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

به سر دویدن- با سر رفتن

ادا اصول(ادا اطوار)

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

دست اول-نو و تازه

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

 

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
دستی-به عمد-از روی تعمد

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

آهوی خاور-آفتاب

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

دُوال پا-آدم سمج

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

 

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

چُغُل-سخن چین

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

آشغالی-سپور

تخته پوست-زیرانداز پوستی

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

 

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

جوراجور-دارای انواع گوناگون

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

پایین دست-طرف پایین
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

تو دوزی-دوختن از درون
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

زبون-حقیر-توسری خور

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

 

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

چرند-حرف پوچ و بی معنی

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

خاکه زغال-ریزه ی زغال

جاده کشیدن-راه درست کردن

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

دل و دماغ-دل و حوصله

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

باش !-نگاه کن-ببین

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

 

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

 

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

دور دست-جایی دور

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

آزگار(زمان دراز)

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

دزد و حیز-نادرست و مکار

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

 
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
خاکه-خرده ی هر چیزی

زرت و زورت-زرت و پرت

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

رفتگار-رفتنی-مردنی

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

ابوقراضه-ابوطیاره

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

بی سیرت-بی آبرو
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

چشه ؟-او را چه شده ؟

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

آبدار-سخت-شدید-سنگین

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

دو شاخ-دارای دو شقه

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
 

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
حال و بار-وضع زندگی

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

تپل مپل-چاق و چله

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

ادا اصول-ادا اطوار

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

انگشت‌شمار-کم-معدود

چشم کار کردن-دیدن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

جلز و ولز-سوز و گداز
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

 
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

چینه-دیوار گلی

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

زود رنج-نازک دل-حساس

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

 

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

حظ کردن-لذت بردن

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

 
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

داش-لوطی-مشدی

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

آتشِ بسته-طلا

ترش کردن-عصبانی شدن
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

پُر توپ-خشمگین

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

دو رگه-از دو نژاد محتلف

چشم دراندن-دقت زیاد کردن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

خش-صدای گرفته-خراش

د ِ-پس-آخر

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

خنک کردن-سرد کردن

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

پیله-مو

خیر مقدم-خوش آمد

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

ارباب حجت-اهل منطق

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
 

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

برده خورده-ملاحظه-پروا

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

زرت و زورت-زرت و پرت

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

جانور-کرم شکم و معده

خال-نقطه ی سیاه-لکه

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

دلقک بازی-مسخره بازی

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

از تیپ کسی بودن

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

چقال-مهمل بقال

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

چُرت-خواب کوتاه

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

 
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

الفرار(گریز، بگریز !)

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

 

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

تر دست-ماهر-شعبده باز

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

تنگ هم-چسبیده به هم

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

بنا کردن-شروع کردن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

جگر-عزیز-عزیز دلم

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

 

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
آتشی(تندخو، زودخشم)

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

چپ-لوچ-مخالف حکومت

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

جزغاله-سوخته-زغال شده

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

آبدست-ماهر-استاد

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

دست و پا کردن-فراهم آوردن

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
 

روغن داغ-روغن گداخته

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
تپل-چاق-گوشت آلود

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

پنج تن آل عبا- پنج تن

پیشاب-ادرار

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

پُر توپ-خشمگین

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

چایمان-سرما خوردگی

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

 

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

 
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

ته گرفتن-سوختن غذا

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

 

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

چغلی کردن-شکایت کردن

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
 

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

از جنس چیزی بودن

خودخوری-حالت خودخور

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

 

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

خیره-بی شرم-پر رو

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

جُستن-چیز گمشده را یافتن

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

ارباب حجت(اهل منطق)

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

چک و چیل-لب و لوچه

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز
 

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

رفتگار-رفتنی-مردنی

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

خرج راه-هزینه ی سفر

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

زرت و زورت-زرت و پرت

دست آموز کردن-تربیت کردن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

دود-دخانیات-مواد مخدر

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

 
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

چراغان کردن-جشن گرفتن

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

از دست دادن(گم کردن)

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

خروار-کنایه از مقدار زیاد

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

پینکی رفتن-چرت زدن
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

زنانه-ویژه ی زنان

 

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

البرز-بلندقامت-دلیر

خسارت دیدن-زیان دیدن

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

 
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

چلاق شده-نوعی نفرین است

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

پَتی-لخت-برهنه

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

چُغُل-سخن چین

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول
انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)
دلپخت-پختن مغر چیزی
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
چرک کردن-عفونت کردن زخم

بی سیرت-بی آبرو

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

دندان-گاز

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

اجاق-دودمان

تریاکی-معتاد به تریاک

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

دسته پل-الک دولک

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

چپیدن-به زور جا گرفتن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

تپق-گرفتگی زبان

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

دست خدا به همراه-در پناه خدا

توالت کردن-آرایش کردن

خفه خون-خفقان

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

آمدن(آغاز به کاری کردن)

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

درگذشت-مرگ

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

 

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

دار کشیدن-دار زدن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

خوردنی-غذا-قابل خوردن

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

بنده زاده-پسر من

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

 
آب شیراز-شراب

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

خورده برده-ملاخظه و پروا

چانه لغ-نگا. چانه شل

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

دزد و حیز-نادرست و مکار

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

تیار کردن-آماده کردن

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

 

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

چنار عباس علی-متلک بد

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

 

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

روده درازی-پرحرفی-وراجی

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

آمدن-آغاز به کاری کردن

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

حیوانی-نگا. حیوانکی

زیر لبی-زیر زبانی

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

 

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

تخم جن-حرام زاده

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

تر دماغ-سرحال-شنگول

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

چرسی-آدم معتاد-افیونی

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
ارباب حجت-اهل منطق

ادا اصول(ادا اطوار)

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

تو به تو-گوناگون-لا به لا

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

درخت اگر-امید پوچ و واهی

پوشک-کهنه ی بچه

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

چاره-درمان