تابنده در کتاب نابغه علم و عرفان در باره ارادت یکی از مقامات وزارت کشور و همراهی و مساعی وی در باره معاف شدن مزار سلطان علیشاه مینویسد: بر اثر مساعی آقای احمد فریدونی (که سالها معاونت وزارت کشور و سپس کفیل وزارت کشور گردید)، املاک موقوفه مزار سلطان از پرداخت حق الثبت معاف گردید و در سال 1325 شمسی به موجب تصویب نامه هیئت وزیران موقوفات خاندان ملاسلطان از مالیات معاف گردید” و نیز طبق قانون مصوب 28 تیر سال 1328 شمسی به واسطهی کوششهای فوق العاده و مذاکرات ایشان (فریدونی)، این موضوع به تصویب مجلس شورای ملی رسید و جزء قانون شده و رسما از پرداخت مالیات معاف گردید” (تابنده گنابادی، 1384: 623و624).
مدنی در خصوص حمایت رجال عصر پهلوی به ویژه تیمسار نصیری و تیمسار اویسی و دکتر اقبال از صوفیان گنابادی و استفاده اقتصادی از این موقعیت مینویسد: ” بودجهای برای احداث فرودگاه در گناباد اختصاص داده شد. وقتی بازرسان هواپیمایی برای تعیین محل آن به گناباد آمدند به دفتر آقای ثقفی فرماندار شهر وارد شدند. وی که سر سپرده خانقاه بود به اتفاق بازرسان به طرف اخنقاه حرکت کرده و موضوع را با قطب درویشان آقای صالح علیشاه در میان میگذارد. آقای قطب- که سند مالکیت زمینهای اطراف بیدخت را بنام خود ثبت داده بود- بخشی از زمینهای خود را برای این منظور پیشنهاد مینماید. اما مردم به محض شنیدن این خبر طوماری تهیه میکنند مبنی بر آنکه: اولا: این زمین 9 کیلومتر از شهر دور است. ثانیا: در مسیر شن روان است. ثالثا: در مسیر رودخانه است. رابعا: از سطح زمین پست تر است. ولی زمین کازه قنبر آباد هیچکدام از این مشکلات را ندارد. مردم پس از امضای طومار آنرا به وسیله یک نفر به تهران میفرستند. وی با رئیس سازمان هواپیمایی کشوری ملاقات و گفتگومی کند، او در پاسخ میگوید: حق با مردم گناباد است ولی تیمسار نصیری و تیمسار اویسی و دکتر اقبال از صوفیان گناباد صرف نظر کرده و آن بودجه را خرج تکمیل فرودگاه بیرجند مینماییم” (مدنی، 1376: 145و144).
نتیجه
تصوف ریشه در تاریخ ادیان و مذاهب مختلف دارد و با ورود اسلام به ایران و از حدود قرن دوم هجری جای خود را در میان برخی از افراد و گروهها باز کرد و توانست ماندگاری پیدا کند. نفوذ طریقتهای درویشی در سرتاسر ایران افزایش یافت و موجبات تقویت و ارتقاء جایگاه آنان گردید. بطوری که اقطاب صوفی، اغلب برجستگیهای فرهنگی و اجتماعی یافتند که سبب شد سلسله دراویش و صوفیان جنبه موروثی پیدا کنند.
با استفاده از فرصت ها، صوفیان، آموزههای خود را در بین مردم رواج میدادند. زمینههایی را برای حکومت وقت فراهم میکردند تا با خیال راحت کشور را به طور خودکامه و استبدادی اداره نمایند که در این صورت دو هدف تامین بود، یکی سلاطین، امرا و فرماندهان آنان در ولایات، خود سرانه کلیه اهداف خویش را پی میگرفتند و دیگر اینکه صوفیان جایگاهی بسیار بالا برای خود فراهم آورده بودند که سلطان هم به دست بوسی و دیدار آنان میآمد و این دیدارها با اجازه قبلی صورت میگرفت و از این طریق صوفیان، پایگاه ویژهای در بین مردم برای خود ایجاد میکردند که بدون شک همراه کردن تودهها با سیاستهای خود از آنان، حمایتهای همه جانبه میکردند.
در بازار گرم صوفیگری، افراد و سلسلههای متنوعی سر برآوردند که یکی از آنان شاه نعمت الله ماهانی کرمانی از دراویش و صوفیان مقتدر بود. او از مدعیان شیعه گری بود و در عین ابراز تشیع، ادعاهایی در تصوف مطرح میکرد. یکی از فرزندان وی برای حفظ اندیشههای شاه نعمت الله ولی به هند اعزام گردید تا راه او را ادامه دهد. با این همه، سلسلههایی که تاکنون در ایران مورد احترام بوده و مراجعینی داشتند، سلسله نعمت اللهیه و شعب آن، خصوصا نعمت اللهی سلطان علیشاهی یا نعمت اللهی گنابادی که در میان سلسلههای رایج در ایران بیشترین پیروان و نفوذ معنوی را در بین طبقات مختلف داشته است.
از آنجا که ایرانیان به خاندان وحی و امامان شیعه اعتقاد راسخ داشته و دارند، این سلسله به خوبی از آن آگاهی داشته و بنابراین برای نشر افکار تصوف و بسط فرقههای آن در ایران، مذهب تصوف را با اهل بیت هماهنگ کرده، مردم زیادی را گرد خود آورند و خواص را نیز به محافل اختصاصی خویش جذب کردند.
ارتباط شاه نعمت الله ولی با سلاطین، بخصوص با شاهان دکن باعث سوء ظن حاکمان وقت و بروز اختلاف گردید و سبب شد تا جانشین او به دربار دکن هند روی آورد و در این سرزمین، سلسله مذکور به صورت موروثی تداوم بخشد. بعد ها، شاه علی رضا دکنی، قطب دوازدهم این سلسله، معصوم علیشاه را به ایران برای تبلیغ فرستاد که همین اقدام وی، سرآغاز فعالیت مجدد این فرقه در ایران محسوب میشود. پس از تبلیغ و فعالیتهای زیادی که وی انجام داد، سرانجام در سال 1293 هجری سلطان محمد گنابادی مسند قطبیت را بدست آورد که بعد از او همچنان این سلسله از اقطاب گنابادی به صورت موروثی حفظ شده و ادامه دارد، گر چه گاه فراز و فرودهایی مییابد، لکن در برخی از ادوار با قدرت به حکومت بظاهر معنوی خویش ادامه میدهد.
این فرقه در طول حیات خود اندیشههای بدعت آمیز و رفتارهای غیر دینی را به عنوان آموزههای دینی مطرح و جانشینی خود را بر اساس نص و الهام الهی انتخاب میکند. از آنجایی که شیعه انتخاب امام را از سوی خدا میداند، فرقه مذکور نیز چنین سخنی را در مورد اقطاب خود طرح میکند. مثلا در اجازه نامههای اقطاب ا
ین فرقه به تصریح آمده است که انتخاب این فرد به عنوان قطب از طرف خداوند و به اشاره غیبیه بوده است. با این حال پس از ملا سلطان و با طراحی خود او، قطبیت در خانواده و فرزندان وی موروثی شد و هم اکنون سال هاست که اشارات غیبیه تنها فرزندان او را در مییابد و از میان دهها شیخ و صدها مرید، این خاندان تابنده هستند که مورد انتخاب خداوند قرار میگیرند. این فرقه همچنین به جای خمس و زکات، عشریه را ابداع و از نظر سیاسی هم، همگان را در خدمت و دعا گویی پادشاهان میدانند.
فرقه گنابادیه در دوران پهلوی دوم حسب ارتباطی که با خاندان سلطنت و نیز درباریان پیدا کرد، هم زمان ارتباطاتی هم با انجمن اخوت و فراماسونری بر قرار نمود، تا از این راه اهداف خود را دنبال کنند.
سلسله گنابادیه هم زمان بدنبال برگزاری جلساتی با علما و مراجع شیعه بودند و با اینکه با نظرات و فتاوای آنان موافق نبودند، این روابط در ظاهر را بر قرار میگردند تا در انظار عمومی محافظ جایگاهی که خود را مقید به مذهب تشیع نشان دهند ثابت نگهدارند. از سوی دیگر در نهان با گروههای سیاسی و همراه و همگام با سلطنت پهلوی نشستهایی داشتند و در عمل مدافع سلطنت و حافظ جان پادشاه بودند. صوفیان دراویش در همراهی با حکومتها بدنبال کسب اقتداری بودند که در سراسر کشور یاران و مریدان خویش را در پناه بگیرند بطوری که در مرکز هر استان نمایندگانی داشتند که رافع مشکلات مریدان قطب بودند. روابط آنان حتی از زمان قاجار بقدری با سلطنت نزدیک بود که با واسطه دو تن از اقطاب و همکاری نزدیک سفیران روس و انگلیس، شاه وقت را نیز از مریدان خویش پذیرفتند و تعدادی از نزدیکان اقطاب به مقامات بالایی برسند
اقطاب گنابادی، برای پایداری سلسله قطبیت خود با پشتیبانی متقابل حکومت پهلوی کوشیده است در کنار مراوده با علمای شیعه و مقابله کلامی با آنان، روابط حسنه و بسیار قوی با محمدرضا شاه پهلوی و بسیاری از اعضاء خاندان پهلوی و همچنین رجال عصر پهلوی برقرار کرده تا از یک طرف در ظاهر خود را مدافع مذهب تشیع نشان بدهند و دیگر سو با حمایت از سلطنت و پشتیبانی عوامل حکومت اعم از زنان و مردان این سلسله، نفوذی در دولت پهلوی بدست آورند.
در دوران محمدرضا پهلوی، دراویش نعمت اللهی گنابادی رابطهای بسیار صمیمی با دربار پهلوی داشتند. صالح علیشاه و فرزندش رضا علیشاه به قدری مورد محبت پهلوی دوم بودند که شاه در بیدخت به دیدن آنها میرفت. دراویش هم در جواب باید عرض ارادت خود را به نسبت به شاه نشان میداد. این توجه پهلوی دوم به صوفیان گنابادی را میتوان در بازدید وی از شهر نوساز بیدخت و ملاقات با رضا علیشاه دانست. و یا اقامت یک شب شاه به اتفاق فرح و همراهی علم، وزیر دربار در بیدخت را میتوان اوج ارادت محمدرضا به قطب این فرقه دانست.
اقطاب دراویش از دیر باز مورد حمایت حکومت پهلوی بوده اند و یکی از خدمات آنها به این فرقه، تصویب نامه هیات وزیران در باره املاک موقوفهی فرقه گنابادی در بیدخت و سراسر کشور بود که از پرداخت حق الثبت و مالیات معاف گردیدند. در جواب هم این همه خوش خدمتی، قطب دراویش هم هر ساله در مزار سلطانی مراسم نیایش برای سلامتی شاه و خانواده اش برگزار میکردند.
منابع فارسی
ابراهیمی، نادر، صوفیانهها و عارفانهها، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم، تهران: 1377
اشراقی، دکتر احسان، و، جدیدی، دکتر ناصر، 1385، ” تصوف ایرانی قرن هفتم تا قرن دهم هجری”، مجله مسکویه، پیش شماره 2
آشوری، داریوش، عرفان و رندی در شعر حافظ، انتشارات مرکز، چاپ پنجم، تهران: 1384
افشار، ایرج، خاطرات و اسناد ظهیرالدوله، انتشارات فرانکلین، تهران: 1351
افضل الملک، غلامحسین خان، سفر نامه خراسان و کرمان، توس، مشهد: بی تا
امام خمینی، شرح چهل حدیث، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1386
امین، سید حسن، رضاشاه پهلوی و پیشگویی سلطنت او، مجله حافظ، شماره 34: شهریور 1385
انصاریان، حسین، عرفان اسلامی (جلد سوم)، دفتر تبلیغات اسلامی، تهران: 1363
بارتولد، وسیلی و لادیمیرویچ، ترکستان نامه، ترکستان در عهد هجوم مغول، جلد2، ترجمه کریم کشاورز: 1352
بامداد، مهدی، شرح حال رجال پهلوی، زوار، جلد 2، تهران: 1371
بویل، جی، تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، ترجمه حسن انوشه، امیر کبیر، چاپ سوم، تهران: 1379)
